* بعد از 4 سال، ÙŠÚ© Ù‡ÙØªÙ‡ Ø±ÙØªÙ‡ بودم «وکانس». Ø±ÙØªÙ‡ بودم Ú©Ù‡ «Ùکر» کنم. با خودم خيلي Ùکر کردم. در عرض 6 سال اخير Ú©Ù‡ ديدگاه را مديريت مي کنم، وقت Ùکر کردن نداشته ام، وقت کتاب درست Ùˆ ØØ³Ø§Ø¨ÙŠ Ø®ÙˆØ§Ù†Ø¯Ù† نداشته ام. ÙŠÚ© Ù‡ÙØªÙ‡ دور از کامپيوتر، دور از ديدگاه ÙŠÚ© سري نکته به نظرم رسيد. نکته هاي پراکنده، ولي منسجم – همه در باره ÙŠÚ© موضوع اند، به ÙŠÚ© چيز ختم مي شوند.
روز اول - هيچ موقع ÙŠØ§Ø¯Ù†Ú¯Ø±ÙØªÙ… Ú©Ù‡ مثل اطلاعاتي ها Ùˆ يا ضد اطلاعاتي Ùکر کنم، عمل کنم، Ùˆ يا نوشتار ها Ùˆ تØÙ„يل ها را موشکاÙÙŠ کنم. هيچ موقع نخواستم مثل آنها Ùکرکنم.
ظهر روز اول - خيلي وقت است Ú©Ù‡ دوستان Ùˆ ياراني Ú©Ù‡ به من علاقه شخصي دارند مرا از ورود عناصر رژيم به Ù…ØØ¯ÙˆØ¯Ù‡ ÙŠ ديدگاه مي هراسانند. منظورم مسووليني Ú©Ù‡ با ديدگاه کار مي کنند نيست، بلکه نويسندگاني Ú©Ù‡ براي ديدگاه با اسامي مستعار، بدون اينکه کسي بداند Ú©ÙŠ هستند Ùˆ Ú†ÙŠ هستند، Ùقط با ÙŠÚ© اي ميل، Ú©Ù‡ آنهم عوض شدني است، ارتباط برقرار مي کنند.
شب روز اول - هيچ موقع نتوانستم به ÙŠÚ©ÙŠØŒ Ú©Ù‡ اصلا نمي شناسمش، Ùقط ÙŠÚ©ÙŠ دوتا مطلب ازش خوانده ام بگويم «رژيمي». برايم سخت است Ú©Ù‡ به ÙŠÚ© انسان، Ú©Ù‡ شايد دردمندتر از خودم است، به Ø±Ø§ØØªÙŠ Ø¨Ú¯ÙˆÙŠÙ… رژيمي. (امروز وقتي از Ø³ÙØ± برگشتم، چند Ù†ÙØ±ÙŠ Ø¨Ù‡ من Ú¯ÙØªÙ†Ø¯ Ú©Ù‡ چرا به Ùلاني در نوشته قبلي ات Ú¯ÙØªÙ‡ اي رژيمي. تعجب کردم چرا Ú©Ù‡ من چنين چيزي Ù†Ú¯ÙØªÙ‡ بودم. خطاب من ديدگاه بود Ùˆ بس).
روز دوم - نمي دانم؛ شايد عيب از من است Ú©Ù‡ در عالم سياست، واژه ها را مثل نقل Ùˆ نبات خرج نمي کنم. شايد بايد چشم هايم را ببندم Ùˆ هر Ú†Ù‡ از دهانم بيرون مي آيد، بگويم. من سعي مي کنم براي کلمات Ø§ØØªØ±Ø§Ù… قائل شوم. به دشمن بگويم دشمن. به دوست بگويم دوست. Ùˆ آنکس را Ú©Ù‡ نمي شناسم بيهوده آلوده نکنم.
شب روز دوم - خوب Ú©Ù‡ Ùکرکردم Ø§ØØ³Ø§Ø³ کردم Ú©Ù‡ خيلي وقت است Ú©Ù‡ ترسيده ام. نه از رژيم. از خودي ها. از اين ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ú©ÙˆÙØªÙŠ Ú©Ù‡ ما را Ø§ØØ§Ø·Ù‡ کرده، از اين هوچي گري ها. از اين تØÙ„يل هاي آبدوغ خياري. از آنها Ú©Ù‡ مي خواهند «نسق» بگيرند. Ú©Ù‡ مي خواهند صدا ها را Ø®ÙÙ‡ کنند. Ú©Ù‡ مي خواهند Ùقط صداي خودشان شنيده شود، Ùˆ هيچ کس هيچ چيز نگويد. آنهايي Ú©Ù‡ خيلي اند، ولي اندک اند. اينها بيشتر از بقيه ترس دارند. اينهايي Ú©Ù‡ هستند ولي نيستند. ÙŠÚ© Ù‡ÙØªÙ‡ به اينها Ùکر کردم. خيلي از اينها مي ترسم. هر روز هم ترسم بيشتر مي شود. اين «نسق» گيرهاي سرکوچه آزادي بيان. «نسق» گيرهاي سرکوچه ÙŠ آزادي مطبوعات، آزادي انديشه.
روز سوم - هيچ وقت نتوانستم به خودم بقبولانم Ú©Ù‡ بايد براي پيشبرد انقلاب سانسور کنم. گاهي اوقات سعي کردم. Ùلان مطلب را نزدم؛ آن ÙŠÚ©ÙŠ را ناديده Ú¯Ø±ÙØªÙ…. به خودم Ú¯ÙØªÙ… براي ارتقاي Ú©ÙŠÙيت بايد چينين بود، اما به خودم مي پيچيدم – مي پيچم. هر کس ÙŠÚ© جوري بزرگ شده، منهم اينجوري بزرگ شده ام. Ùکر مي کنم مردم بايد ØØ±Ùهايشان را بزنند، بدبگويند، کج بگويند، کج بÙهميم، ولي بايد بگويند، بايد Ú©Ù‡ بشنويم. ولي گاهي اوقات همان «هشدار دهندگان» نهيب مي زنند ام Ú©Ù‡ بايد سانسور کرد. Ú©Ù‡ ØÙ‚ايق را آنطور Ú©Ù‡ هست نبايد Ú¯ÙØª Ùˆ اگر کسي Ú¯ÙØª نبايد نشر داد.
روز چهارم - خودم را توي آينه نگاه کردم. نمي دانم، درست يادم نيست چطوري و يا چه کسي آينه را به دستم داد؛ ولي خودم را توي آينه نديدم. هيولايي شده بودم. از دندانهايم خون مي چکيد. مثل اينکه همين الان گلوي آزادي بيان را مک زده باشم. چشم هايم کور شده بودند. هيچ چيز را به جز هيولا نمي ديدم. از آينه بدم نيامد. از خودم بدم آمد. باورم شد که خودم هستم - ما آدم ها دروغ مي گوييم ولي آينه، هرگز.
روز پنجم - نه! اين ديگر کار من نيست. اين من نيستم. هيچ موقع اهل سياست بازي نبوده ام، هيچ وقت سيّاس نبوده ام، هيچوقت ØÙ‚ را به باطل Ù†ÙØ±ÙˆØ®ØªÙ‡ ام. هميشه ضد رژيم بوده Ùˆ هرآنچه رژيم نماد آن است، Ùˆ ØØ§Ù„ خود دارم همان مي شوم. سد آزادي بيان، سد آزادي انديشه، سد آزادي مطبوعات. خطر در اين است Ú©Ù‡ ابزار کار هم در دستم است. با قدرت مطبوعات انديشه را ØØ°Ù مي کنم. به ديگران خرده مي گيرم، اما خودم همه ارزش ها را براي «هدÙ» ÙØ¯Ø§ مي کنم. Ú†Ù‡ غم انگيز است خود سانسوري، Ùˆ Ú†Ù‡ غم انگيزتر سانسور ديگران.
روز ششم - Ùکر کردم به کارم ادامه دهم. به سانسور کردن بقيه، به ناهنجاري Ùˆ به آنچه Ú©Ù‡ باور ندارم. آخر بايد صØÙ†Ù‡ را خالي نگذاشت. به آينه نگاه کردم. هيولا مواÙÙ‚ بود. او هم مي Ú¯ÙØª بايد ماند Ùˆ سانسور کرد - بايد آن نوشتاري را نشر داد Ú©Ù‡ با اهدا٠عالي انقلاب همخواني دارد، Ùˆ بقيه را ØØ°Ù کرد. ØØ§Ù„Ù… بهم خورد.
Ø³ØØ± Ù‡ÙØªÙ… - هنوز ØØ§Ù„ت تهوع داشتم. شروع کردم به Ùکر کردن... ولي متوجه شدم Ú©Ù‡ Ùکر نميکنم. Ùقط دليل مي تراشم. عذر Ùˆ بهانه مي آوردم. متوجه شدم Ú©Ù‡ خيلي وقت است Ú©Ù‡ ديگر Ùکر نميکنم. اگر Ùکر ميکردم، اين نمي کردم Ú©Ù‡ مي کنم.
ظهر Ù‡ÙØªÙ… - هيولاي توي آينه Ù…ÙŠÚ¯ÙØª ØØ§Ù„ا مگر Ú†ÙŠ شده؟ اينقدر سخت نگير. سايت به اين خوبي، اينهمه کاربر. ضد رژيم، بدون برو برگرد از خيلي ها جلوتري. به خودم Ú¯ÙØªÙ… Ú©Ù‡ اگر او مي Ùهميد Ú©Ù‡ هيولا نمي شد. سانسور يعني سانسور؛ ØØ§Ù„ ÙŠÚ© جمله، يا ÙŠÚ© مقاله يا ÙŠÚ© کتاب Ùˆ نشريه. ØØ°Ù Ú©Ù‡ ØØªÙ…ا نبايد ØØ°Ù ÙŠÚ© آدم باشد، ØØ°Ù ÙŠÚ© نظر، ÙŠÚ© نوشته، Ùˆ يا ÙŠÚ© انديشه هم يعني ØØ°Ù. به زبان مسلماني Ú¯ÙØªÙ… Ú©Ù‡ هيولا بÙهمد - وقتي «نجس» شدي Ú†Ù‡ ÙØ±Ù‚ÙŠ ميکند Ú©Ù‡ سر انگشتت نجس است يا تمام بدنت – ولي باز هم Ù†Ùهميد.
شب Ù‡ÙØªÙ… - من ديدگاه را شروع نکرده بودم Ú©Ù‡ به اينجا بکشد. Ú©Ù‡ به اينجا کشيده شوم. به خودم قول دادم Ú©Ù‡ بنا به رسم هميشگي ديدگاه، ØØ±Ùهايم را با کاربران بزنم. بگويم Ú©Ù‡ اگر رسانه هاي بعد از سرنگوني بخواهند به هر دليلي، مثل امروز ديدگاه، لباس تطهير به تن سانسور کنند، ما بايد ÙØ§ØªØÙ‡ بعد از سرنگوني را همان روز اول بخوانيم.
Ø³ØØ± امروز - شايد براي اهتزاز پرچم آزادي بيان، مطبوعات Ùˆ انديشه بايد پوست Ú©Ù„ÙØª داشت، بايد بازي کرد، سيّاس بود، Ùˆ يا به ØØ¯Ø§Ù‚Ù„ ها راضي شد. ولي من نمي توانم. از خودم خسته شدم.
امروز - ÙŠÚ© Ù‡ÙØªÙ‡ Ùکر کردم. Ú†Ù‡ خوب مي شد اگر همه ما ÙŠÚ© Ù‡ÙØªÙ‡ برويم به «وکانس» Ùˆ Ùکر کنيم. تا هيولايي Ú©Ù‡ از خود ساخته ايم را ببينيم. من ديدم Ùˆ ازش بدم آمد. آنقدر بدم آمد Ú©Ù‡ تصميم Ú¯Ø±ÙØªÙ… اين «مضØÚ©Ù‡Â» را به ديگري بسپارم - Ú©Ù‡ نمي خواهد Ùکر کند، Ùˆ يا بلد است Ùکر کند Ùˆ آزادي بيان Ùˆ انديشه Ùˆ مطبوعات را هم رعايت کند. ولي آيا کسي هست؟
امشب - کسي هست Ú©Ù‡ ØÙ‚وق بشر را به راستي رعايت کند؟ - با من تماس بگيرد.
علي ناظر 16 مرداد 1384 – ديدگاه