Iran's Crises Unfolded  
IranCrises
 
Friday 8 December 2023
HOME
NEWS
ANALYSIS
INTERVIEW
POLITICS
SOCIAL
STATEMENTS
ECONOMY
SEARCH

���������������������� ����������������


برخورد کليشه اي -2
[ علی ناظر]
[Source: سايت ديدگاه]


به بهانه سالگرد قيام بهمن (بخش پاياني) چه بايد کرد؟ علي ناظر پرسيده مي شود که در چه زماني يک نظام در حال فروپاشي است، ولي شرايط انقلابي وجود ندارد؟ مگر نه آنکه فشار از پايين باعث فروريختن در بالا مي شود؟ پيش از پرداختن به اين سوال بايست تفاوت بين "انقلاب" و "قيام" را در نظر داشته باشيم. به نظر من، سال 57 انقلاب در ايران رخ نداد، بلکه يک رفورم بود که با قيام مردم به واقعيت پيوست. در پيامد اين رخداد ساختار کنترل سرمايه دجار تغيير بنيادي نشد،و ساختار سياسي هم با وجود آنکه دچارتحولات قابل تاملي شد اما استبداد شاهنشاهي مبدل شد به استبداد مذهبي. ساده تر آنکه تحولي که در ايران به وجود آمد صوري بود، شکل تغيير کرد در حالي که ماهيت به همان زشتي گذشته باقي ماند. البته که مردم از پتانسيل شورش برخوردار بودند، ولي شورش (قيام) آنها عليه نظام حاکم نه به اين خاطر بود که پايه هاي نظام اقتصادي کن فيکون شود، بلکه فقط بخاطر تغيير بنيادي در نحوه ي حکومت بود. مردم سه چيز مي خواستند: استقلال، آزادي و جمهوري، که البته در يک کلام خلاصه مي شود – رفورم سياسي. در طول سال 57، نيروي رهبري کننده با ماهيت ارتجاعي خود خواست هاي جديدي به آن اضافه مي کرد – "اسلامي". همزمان و در نبود نيروي دموکرات و راديکال در صحنه نفوذ نيروي ارتجاع روز افزون مي شد، و احساسات مردم شورشي را بنا به به منافع خود سمت و سو مي داد. شايد لازم به ياد آوري باشد که براي پيدايش و انجام انقلاب مردم بايد از دو خصوصيت نهادينه شده برخوردار باشند: شور انقلابي و شعور (دانش) انقلابي – يعني بدانند که چه مي خواهند. تلفيق اين دو، مردم هر کشوري را از گمراهي بر حذر مي دارد. حال، کمتر کسي است که موافق اين امر نباشد که مردم بخاطر جو سانسور و اختناقي که شاه ايجاد کرده بود از حداقل دانش و آگاهي سياسي برخوردار بودند، و اين مهمترين دليل براي موفقيت خميني در موج سواري بود. ساده تر آنکه خواست هاي مردم نشات گرفته از درجه آگاهي آنان از ماهيت رهبران سياسي وقت، انتخاب راهکرد ها بود. به هر روي آن شد که مي بينيم. ولي اگر به نحوه ي شرکت مردم در شورش هاي شهري چند سال اخير توجه کنيم، مي بينيم که اينبار شورش ها حساب شده تر و با منطق بيشتري شکل مي گيرد. دليل اين تغيير ماهيت در شورش عليه نظام حاکم راميتوان در دو پديده ارزيابي کرد: تجربه مبارزاتي ارتقا پيدا کرده و در نتيجه خود را به هر آب و آتشي نمي زنند، و دوم (شايد مهمتر آنکه) نيروي رهبري کننده راديکال در صحنه نيست، و آني هم که هست از ماهيت ارتجاعي برخوردار نيست که از احساسات مردم سو استفاده کند. بطور مثال اگر به رهنمود هاي مجاهدين و يا ديگر نيرو هاي دموکرات توجه کنيم مي بينيم که بي مهابا مردم را در مقابل موج خشونت پاسداران نظام قرار نمي دهند. آيا اين محافظه کاري بخصوص (که منتج از روحيه انساندوستي نيروي راديکال است) من غير مستقيم باعث شده که مردم هم محافظه کارانه به نحوه مبارزه بپردازند، خود امري قابل بررسي است. البته و در عين حال نبايستي فراموش کنيم که مردم به مدت 24 سال شاهد جنايات بي امان اين نظام بوده اند. ديده اند که فرزندان شان، که خواسته اي نداشتند به جز آزادي، چگونه براي دفاع از شرف انساني به تخت شکنجه و جوخه اعدام سپرده شدند. طبيعي است که اين مشاهدات تاثير بر نحوه مبارزه آنها بگذارد. آنها که به روانشناسي جامعه پرداخته اند مي دانند که جامعه از خواست هاي اوليه خود – استقلال، آزادي و جمهوري هنوز چشم نپوشيده است. البته بخشي از مردم، بنا به اصل فوق الذکر – کمبود شناخت، و با مقايسه رنج و شکنج در دو نظام، خواهان نظام شاهنشاهي هستند (البته و قاعدتا اين گرايش بايستي با حضور نيروي راديکال در صحنه به حد اقل برسد). در عين حال، خواست هاي آنها فراتر از خواست هاي سياسي نيز نمي رود، که اين پايه بحث نگارنده در چند يادداشت گذشته بود – ايران در فاز "فروپاشي" است و نه "انقلابي"- در نتيجه و در نبود نيروي متحد همگون بازتابي بجز هرج و مرج طولاني مدت در چشم انداز نخواهد بود. و يا در عاليترين شق ممکن، و در غيبت نيروي منسجم متحد مردمي در صحنه، نظام جمهوري اسلامي با سيستمي مترادف تعويض خواهد شد. پس چه بايد کرد؟ جواب آسان است: همبستگي و اتحاد گرد يک برنامه حداقل که شرط پايه آن احترام به مفاد بيانيه حقوق بشر است. به نظر نگارنده – بعنوان يک جمهوري خواه، هر پيش شرطي براي برداشتن گام نخست براي تشکيل يک جبهه وسيع نقض غرض است. بايستي بپذيريم که اين جبهه وسيع از سه فراکسيون اصلي تشکيل مي شود – چپ، ميانه و راست. نيرو هاي چپ دموکرات و آزاديخواه که هم در عمل و هم در کلام ثابت کرده اند که تعهد استراتژيک شان به خلق است مي توانند فراکسيون قدرتمند چپ را پايه ريزي کنند. چنين فراکسيوني طبيعتا توانايي انجام دو مهم را خواهد داشت: راهبري مردم در راستاي سرنگوني نظام (تبديل فاز فروپاشي به سرنگوني)، و دوم مذاکره با دو فراکسيون ديگر و تنظيم طرح سرنگوني. نبايست فراموش کنيم که پارامتر اصلي "شرايط انقلابي" وجود آلترناتيو انقلابي و نيروي رهبري کننده در صحنه است. چند پارگي اپوزيسيون (که مدعي نگرش انقلابي هستند) نتيجه اي ندارد بجز دلسرد کردن مردم و خوشحالي دشمن. اين سري يادداشتها را با بيان تاثر شديد خود از ادامه حيات نظام جهل و جنايت، و تفرقه در ميان ياران قديمي که آرمانشان دفاع از منافع خلق در برابر ضد خلق است، پايان مي دهم. با ايمان به پيروزي





[Posted comments]

No press releases currently available



Iran's Crises  1998 - 2007   ©