Iran's Crises Unfolded  
IranCrises
 
Friday 8 December 2023
HOME
NEWS
ANALYSIS
INTERVIEW
POLITICS
SOCIAL
STATEMENTS
ECONOMY
SEARCH

���������������������� ����������������


برخورد کليشه اي -1
[ علی ناظر]
[Source: سايت ديدگاه]


به بهانه سالگرد قيام بهمن يکي از تعاريف کلاسيک قديمي از شرايط انقلابي اين است که پاييني ها نخواهند و بالايي ها نتوانند کنترل کنند. اين تعريف نه تنها مختصر بلکه بظاهر بيان کننده خواست پاييني هاست- تغيير. ولي بارها ثابت شده است که اين نمي تواند تنها محک باشد. بطور مثال، آيا وقتي مردم در گنبد همزمان بامردم کردستان و چندين شهر در نقاط مختلف کشور دست به شورش زده بودند، و حکومت براي کنترل(پاييني ها) آنها را به گلوله مي بست، و يا وقتي تظاهرات مردمي در 30 خرداد 60 به خون کشيده شد، و يا 24 سال مبارزه عليه رژيم اسلامي که حکومت براي کنترل ناآرامي ها دريايي از خون ساخت، دليل بر اين نبود که پاييني ها نمي خواستند و بالايي هاهم نمي توانستند، مگر به قهر؟ البته شايد بحث شود که بالايي ها تا بحال مي توانستند به هر شکلي که بودپاييني ها را کنترل کنند. ولي کنترل ديگر غيرممکن شده است. سوال اين است که رژيم هنوز هم دارد با اعدام هاي علني و دست بريدن و سنگسار و البته زندان و شکنجه کنترل مي کند، پس باز هم نمي توان گفت که ما در شرايط (بحران) انقلابي هستيم. براي پيشبرد بحث اينبار و در آينده بياييم در چند نکته متفق القول شويم: 1- نظام سلطنتي چون به انتخاب دوره اي عاليترين مقام کشورازطرف مردم معتقد نيست، و موروثي هم است، پس ارتجاعي است. ولي قشري ازجامعه خواهان آنست. 2- نظام جمهوري اسلامي فاقد پايگاه مردمي بوده، و از آنجايي که به اصل ولايت فقيه پايبند و مخالف جدايي دين از دولت هم است، پس ارتجاعي است. ولي قشري ازجامعه خواهان اين هم است – بنا به گفته اي %5. 3- انقلاب از لابلاي خطوط کتب کلاسيک نمايان نمي شود. شورش هاي مستمر اجتماعي نه به اين خاطر است که دولت تغييرکند، بلکه براي سرنگوني آنست. مردم براي سرنگوني و تغيير (ريشه اي) به 3 دليل مرتبط با هم شورش مي کنند: الف- نارسايي هاي اقتصادي- پس شورش عليه سيستم کنترل سرمايه. ب- نارسايي هاي اجتماعي – مانند گسترش فساددرنهاد هاي دولتي، ودر سطح جامعه. پ- نارسايي و کاستي هاي سياسي – مانندآزادي بيان و قلم، و ... 4- تغيير و يا تمايل به تغييرکه فقط در يکي از اين سه پايه (اقتصادي، اجتماعي و سياسي) صورت بگيرد را ديگرنميتوان انقلاب ناميد، بلکه در بهترين شق رفورم انجام گرفته است. و رفورم نياز هاي خود را مي طلبد. 5- شورش هاي مردمي، بدون حضور نيروهاي پيشتاز دموکرات در صحنه، نه تنها با شکست روبرو خواهند شد بلکه باعث دلسردي و دلمردگي هم خواهند شد. 6- نيروي پيشتاز بايستي براي جلوگيري از هرز انرژي معين کند که شورش هاي اجتماعي چگونه سازمانيافته شده و استراتژي براي سرنگوني چيست. نبود استراتژي مشخص، و يا تغيير در استراتژي بدون تشريک مساعي بامردم نهايتا نتيجه فوق الذکر را ببار خواهد آورد. من با اجازه و عمدا، ميخواهم اين مبحث را با کمي جدل ادامه دهم. فرض بگيريم که به دليلي اين نظام متلاشي شد و به علت عملي نشدن شرايط فوق الذکر، مخصوصا نبود نيروي سرنگوني طلب دموکرات در صحنه، يک نهاد رفورميست که خارج از اين نظام هم فعال بوده سر کار بيايد. فراتر آنکه فرض بگيريم که اين نهاد به جدايي دين از دولت، و نظام اقتصادي ليبرال دموکراسي پايبند باشد. آزادي قلم را محدود به از ما بهتران کند، ووو. حال مي پرسم که با توجه به اين فرض محال، آيا بازهم ما شاهدشورش هاي اجتماعي و براندازانه خواهيم بود؟ اگر نه، چرا؟ مگر انقلابي صورت گرفته – مي دانيم که فقط پالان عوض شده است؟ و اگر آري، من مشتاقم که بدانم چرا؟ که در اينصورت سرنگوني اين پديده جديد، با توجه به جو ناراضي، چند روز و ماه طول خواهد کشيد؟ ولي اگر از فرض بگذريم، مي پرسم در عالم واقع و دراين مرحله چه کسي مردم را نمايندگي مي کند؟آيا يک نهاد مشخص است، يا چندين سازمان و تشکل؟ آيا همه مردم طرفدار يک خط فکري هستند؟ مثلا همه روزشماري مي کنند که رجوي يا رضاپهلوي يا ..... از راه برسند؟ ساده تر آنکه، آيا همه مي دانند که چه مي خواهند (مسلما مي دانند که چه نمي خواهند)؟ من نمي خواهم با اين نوشته مردم را نادان قلمداد کنم، بلکه فقط اشاره کنم که مردم به علت نبود کانال ارتباطي دوطرفه، نتوانسته اند بخوبي خط تمايز بين بحران براي انقلاب را با بحران فروپاشي ترسيم کنند. از طرف ديگر، شرايط امروز در منطقه دو راه در پيش پاي ما نمي گذارد: يا اتحاد براي يک برنامه حداقل، و يا قبول طولاني شدن پروسه براي ايجاد بحران انقلابي بنا به تعاريف کليشه اي. من نمي خواهم براي جريان هاي سياسي فعال راه تعيين کنم، بلکه بر عکس مي خواهم که آنها براي من راهجويي کنند و شفاف برنامه خود را براي اتحاد (چگونه و با چه جريانهايي) در راستاي سرنگوني نظام جمهوري اسلامي توضيح دهند. من مانند 70 ميليون ايراني ديگر اين حق را بخودم مي دهم که از رهبران جريانهاي سياسي بخواهم که در راديو ها و يا سايت هايشان دست از کلي گويي و حرفهاي کليشه اي (کلاسيک) بردارندو مشخص بگويند که چگونه مي خواهند از بحران کنوني بهره جسته و اين نظام را سرنگون کنند؟. کار من بعنوان مسوول سايت اين است که مطالب دريافتي را، براي درج در سايت، مطالعه کنم ولي هنوز نتوانسته ام بفهمم که استراتژي اين رهبران سياسي براي سرنگوني چيست؟ آيا تغييري در استراتژي برخي از جريان ها حاصل شده، آن تغيير چيست؟ زمانبندي براي سرنگوني نظام کدام است؟ با توجه به شرايط منطقه، آيا نهاد هاي اپوزيسيون حوزه عملياتي خود را گسترش خواهند داد يا محدود مي کنند، چرا؟ همانطور که التفات مي فرماييد سوال بسيار است. پاسخ به اين سوال ها نشانگر اين خواهد بود که نهاد هاي سياسي تا به چه حد با مردم شورشي در ارتباط بوده يا نيستند، و مردم تا به چه اندازه بايستي چشم به راه بمانند، و ياعاقبت خودشان کنترل سرنوشت خود را بدست بگيرند ( البته ديديم که خرداد 76 چه پيش آمد). همانطور که در نوشته پيشين گفته شد، غيبت جريان هاي آزادي خواه باعث خواهد شد که مردم به انتخاب اصلح راضي شوند. ولي آيا انتخاب اصلح هميشه بهترين انتخاب است؟ به نظر نگارنده زمان کلي گويي سرآمده و مردم دنبال راه حلهاي عملي و دموکراتيک هستند و چه بهتر که اين راه حل از سوي جريانها دموکرات توصيه شود تا مرتجعين وطن فروش. 15 بهمن 1381





[Posted comments]

No press releases currently available



Iran's Crises  1998 - 2007   ©