داستان تخیلی جمشید در کتب پهلوی، اوستا Ùˆ شاهنامه با Ú©Ù…ÛŒ ØªÙØ§ÙˆØª روایت شده است. Ú¯ÙØªÙ‡ Ù…ÛŒ شود جمشید پادشاهی نیک کردار بود، Ùˆ مورد لط٠خدا قرار Ù…ÛŒ Ú¯Ø±ÙØªØŒ تا به آن ØØ¯ Ú©Ù‡ توانست بیش از 600 سال عمر کند. در این دوران، سرما Ùˆ گرما، پیری Ùˆ مرگ، Ùˆ Ø¢ÙØª Ùˆ آسیبی وجود نداشت. جمشید توانسته بود چهار خطا Ùˆ گناه اصلی را از میان بردارد، چنانکه مستی، دوستی دروغین، بد کیشی، Ùˆ خود Ù…ØÙˆØ±ÛŒ Ùˆ خود بینی در دوران جمشید رخت بر بسته، Ùˆ اندیشه ØØ§Ú©Ù… در این دوران ØµÙØ§ Ùˆ پاک سرشتی بود. در کتب آمده Ú©Ù‡ اهورامزدا چمشید را برای هدایت مردم انتخاب Ù…ÛŒ کند Ùˆ چون جمشید این رسالت را نمی پذیرد، رسالت به زرتشت واگذار Ù…ÛŒ شود. داستان Ù†ÙˆØ Ù¾ÛŒØ´ از آنکه در قران بیاید، به او نسبت داده شده Ùˆ در کتب پهلوی دیده Ù…ÛŒ شود، هر چند در شاهنامه به Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ این کشتی اشاره نشده است.
اما جمشید Ú©Ù‡ قرار بود نظامی بر پایه عدل Ùˆ برابری Ùˆ نیک اندیشی بپا سازد، خود Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø± Ø¢ÙØª خودمØÙˆØ±ÛŒ Ùˆ خودبینی شده Ùˆ Ø¨Ø¯ÙØ±Ø¬Ø§Ù… Ù…ÛŒ شود. بخاطر خودستائی بیش از ØØ¯ØŒ به دروغگویی روی Ù…ÛŒ آورد Ú©Ù‡ طبیعتا مورد پسند خلق Ùˆ اهورامزدا نیست. به او علائم Ùˆ نشانه هایی داده Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ چنین نباشد Ùˆ به ماهیت اصلی خود باز گردد، اما جمشید دیگر آن جمشید نیست. به دیگران خرده Ù…ÛŒ گیرد Ùˆ دستاورد های خود را به رخ جهانیان Ù…ÛŒ کشاند Ú©Ù‡ "جهان را بخوبی من آراستم/ ز روی زمین رنج من کاستم". اما ÙØ±Ø§Ù…وش Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ هد٠از کردار نیک، خشنودی مردم Ùˆ برای زدودن ناپاکی ها است. خودستایانه Ù…ÛŒ خروشد مرا خواند باید جهان Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†.
این سخن نشان از اهریمن Ùˆ پلشتی دارد، Ùˆ طولی نمی کشد Ú©Ù‡ پیرامون او را کاسه لیسان ÙØ±ØµØª طلب Ø§ØØ§Ø·Ù‡ Ù…ÛŒ کنند، Ùˆ سرانجام ÙØ±Ù‘ ایزدی از او دور، Ùˆ Ø¶ØØ§Ú© بر او چیره Ù…ÛŒ شود. در این Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ØŒ نقطه پایانی جمشید دعوی نابخردانه او به خدایی است. جمشید Ú©Ù‡ جایگاه اصولی خود را نادیده Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ Ùˆ از همه Ù…ÛŒ خواهد تا او را بپرستند، با شورش همگانی روبرو Ù…ÛŒ شود، Ùˆ پس از صد سال تبعید Ùˆ آوارگی بالاخره در درون درختی پوسیده Ùˆ تهی Ú©Ù‡ به آن پناه Ù…ÛŒ برد، توسط Ø¶ØØ§Ú© با ارّه به دو نیم Ù…ÛŒ شود. این یک جزای اتودینامیک است.
به یزدان هر آنکس که شد ناسپاس/ بر او اندر آید ز هر سو هراس
پایان جمشید با یک پیام تراژیک آغاز Ù…ÛŒ شود. Ø¶ØØ§Ú© Ú©Ù‡ پسر پادشاهی از عربستان است، در Ø§Ù†ØØ±Ø§ÙÛŒ Ùکری، به توطئه های شیطان بزرگ گوش ÙØ±Ø§ داده Ùˆ برای ØªØµØ§ØØ¨ کامل قدرت، دست خود را به خون پدر آغشته کرده، Ùˆ پدر پیر خود را Ù…ÛŒ کشد.
Ú©Ù‡ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ بد گر بود نره شیر/ بخون پدر هم نباشد دلیر
پسر کو رها کرد رسم پدر/ تو بیگانه خوان و مخوانش پسر
پس از آنکه جمشید خودستا به زباله تاریخ سپرده Ù…ÛŒ شود، نوبت Ø¶ØØ§Ú© پلید، Ú©Ù‡ با مدد شیطان بزرگ بر تخت Ù…ÛŒ نشیند، است تا خواست های شیطان را برآورده کند. Ø¶ØØ§Ú© ساده Ù„ÙˆØØ§Ù†Ù‡ Ù…ÛŒ پنداشت Ú©Ù‡ قتل پدر، Ùˆ سرنگون کردن جمشید پایان پروژه است. اما استراتژی شیطان برای ایرانزمین چیز دیگریست. قرار است Ú©Ù‡ سیاهی Ùˆ اندیشه شوم، Ú©Ù‡ Ø¶ØØ§Ú© از عربستان وارد کرده، بر ایران ØØ§Ú©Ù… شود. شیطان اینبار لباس آشپز دربار بر تن Ù…ÛŒ کند، Ùˆ Ø¶ØØ§Ú© را با غذا های گوناگون Ùˆ گوارا Ø§ÙØ³ÙˆÙ† Ù…ÛŒ کند، Ùˆ چون Ø¶ØØ§Ú© از آنچه شیطان مهیا کرده ابراز خشنودی Ù…ÛŒ کند Ùˆ Ù…ÛŒ خواهد به آشپزباشی انعام دهد، او از Ø¶ØØ§Ú© Ù…ÛŒ خواهد Ú©Ù‡ اجازه دهد تا شانه های او را ببوسد. دو اژدهای خونخوار از شانه های Ø¶ØØ§Ú© سر بر Ù…ÛŒ آورند. Ø¶ØØ§Ú© ÙØºØ§Ù† بر Ù…ÛŒ آورد، کارشناسان Ùˆ نخبگان را ÙØ±Ø§ Ù…ÛŒ خواند تا چاره ای بیندیشند، اما دیگر دیر شده است. راه بازگشتی نیست. شیطان بزرگ Ø¶ØØ§Ú© را برای همیشه از آن خود Ù…ÛŒ کند. تنها Ùˆ مهمترین مانع برای عملیاتی کردن پروژه، جوانان ایرانزمین هستند Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ بایست از سر راه ØØ°Ù شوند. مغز جوانان خوراک اژدها Ù…ÛŒ شود. وقتی جوانان تهی از خویشتن باشند Ùˆ نتوانند ابراز وجود کنند، جامعه Ùˆ نظامی Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ گیرد Ú©Ù‡ در آن نمی توان اندیشید، Ùˆ بر اندیشه ØØ§Ú©Ù… شورید. Ø¶ØØ§Ú© عامل اجرایی این پروژه Ù…ÛŒ شود. ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ دردمندانه Ù…ÛŒ سراید:
دلم سیر شد زین سرای سپنج/ خدایا مرا زود برهان ز رنج
در این دوران قتل Ùˆ غارت Ùˆ تبعید، Ú©Ù‡ بیش از هزار سال طول Ù…ÛŒ کشد، Ùˆ بیداد Ø¶ØØ§Ú© بر جهان سایه اÙکنده است، مردم به ÙØºØ§Ù† آمده اند اما کسی بر نمی خیزد. عاقبت دو مرد Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø·Ù„Ø¨ØŒ بنام ارمیل Ùˆ گرمایل، چاره ای Ù…ÛŒ اندیشند تا از قتل جوانان Ùˆ دگراندیشان پیشگیری شود. واقعیت این است Ú©Ù‡ هزاران پاسدار از کاخ Ø¶ØØ§Ú© Ù…ØØ§Ùظت Ù…ÛŒ کنند. مردم بی Ø³Ù„Ø§Ø Ù†Ù…ÛŒ توانند بر چنین خیل لشگری Ú©Ù‡ تا به دندان Ù…Ø³Ù„Ø Ø§Ø³Øª بتازند. بهترین راهکار تغییر از درون است. پس بعنوان آشپز مخصوص دربار Ø¶ØØ§Ú©ØŒ به کار مشغول شوند، با این امید Ú©Ù‡ بجای مغز جوانان، مغز گوسÙند به خورد مارها بدهند. در روز اول کار، پاسداران دو جوان را کشان کشان به زیر زمین آشپزخانه Ù…ÛŒ آوردند. باید سرشان بریده Ù…ÛŒ شد، Ùˆ از مغزشان برای تغذیه مارهای ساخته Ùˆ پرداخته شدهء شیطان بزرگ، غذایی لذیذ تهیه Ù…ÛŒ شد. دو آشپز Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø·Ù„Ø¨ØŒ چاقو ها را تیز کرده، Ùˆ یکی از جوانان را سر Ù…ÛŒ برند، Ùˆ دیگری را ÙØ±Ø§Ø±ÛŒ Ù…ÛŒ دهند. Ùˆ این Ù…ÛŒ شود داستان هر روز این دو آشپز. هر روز یک جوان Ùˆ اندیشه ورز را سر Ù…ÛŒ برند، Ùˆ یکی دیگر را ÙØ±Ø§Ø±ÛŒ Ù…ÛŒ دهند. هر ماه سی جوان را نجات Ù…ÛŒ دهند، اما سی جوان دیگر را با دستان خود به قتل Ù…ÛŒ رساندند. سیاست گام به گام Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø·Ù„Ø¨Ø§Ù† صدها جوان را از مرگ نجات Ù…ÛŒ دهد، اما در قتل عمد صدها جوان دیگر شریک Ù…ÛŒ شوند.
برخی از جوانان رها شده به کوه پناه Ù…ÛŒ برند. طولی نمی کشد Ú©Ù‡ تعداد این جوانان به دویست Ù†ÙØ± Ù…ÛŒ رسد. در کوهستان پناه Ù…ÛŒ گیرند Ùˆ به دانش رزم آوری Ùˆ اسب سواری آشنا Ù…ÛŒ شوند. همزمان، در گوشه دیگری از شهر، ÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ† Ú©Ù‡ پدرش آبتین، به دست Ø¶ØØ§Ú© کشته شده است، به خونخواهی پدر، به مادرش ÙØ±Ø§Ù†Ú© Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ باید انتقام خون پدر را بستاند. مادر Ù†ØµÛŒØØªØ´ Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ تو تنهایی Ùˆ Ø¶ØØ§Ú© صدها هزار سپاهی دارد. اما ÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ† نمی تواند آرام بگیرد. باید برود. مادر بر او سد Ù…ÛŒ شود "جهان را به چشم جوانی مبین"ØŒ اما ÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ† Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ باید برود. باید بپیوندد به دیگر جوانانی Ú©Ù‡ پدرها Ùˆ برادرهایشان طعمه مار شده اند. به مادر Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ این یک خواست الهی است، یک ÙØ±Ø§Ø®ÙˆØ§Ù† از سوی اهورامزداست، Ùˆ باید بر Ø¶ØØ§Ú© شورید.
Ø¨ÙØ±Ù…ان یزدان پاک / برآرم ز ایوان Ø¶ØØ§Ú© خاک
Ø¶ØØ§Ú© Ú©Ù‡ از جمع شدن جوانان در کوهستان Ùˆ آمادگی ÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ† با خبر Ù…ÛŒ شود، از اطراÙیان خود Ù…ÛŒ خواهد تا شهادتنامه ای تهیه کنند Ùˆ جملگی آن را امضا کنند Ú©Ù‡ او بجز کار نیک عملی انجام نداده است. اطراÙیان از بیم Ø¶ØØ§Ú©ØŒ شهادتنامه را امضاء Ù…ÛŒ کنند. اما دیر شده است. در بیرون از دربار هیاهویی بلند Ù…ÛŒ شود آنچنان Ú©Ù‡ ستون های کاخ را Ù…ÛŒ لرزاند. همیشه اعتراض، پایه های کاخ خودمØÙˆØ±Ø§Ù† را به لرزه در Ù…ÛŒ آورد. Ø¶ØØ§Ú© هراسان Ù…ÛŒ پرسد این صدا چیست، از کیست، پاسدارها Ú†Ù‡ Ù…ÛŒ کنند؟
مردی چون رعد می خروشد که شاها منم کاوه دادخواه.
Ø¶ØØ§Ú© نزدیک به هزار سال به اعتراض ها گوش ÙØ±Ø§ نداده بود، اینبار هم قرار نیست Ú©Ù‡ به دادخواهی یک آهنگر توجه کند. او را از خود Ù…ÛŒ راند. کاوه از دربار بیرون Ù…ÛŒ آید. خشمگین تر از گذشته. عصیانگرانه ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ Ù…ÛŒ زند. صدایش را ساکنین شهر Ù…ÛŒ شنوند؛ هم صدا با کاوه دادخواهی Ù…ÛŒ کنند. کاوه تنها ابزار تولید خود، چرم آهنگری را بر سر نیزه ای Ù…ÛŒ کند، Ùˆ پتک در دست Ù…ÛŒ ÙØ´Ø§Ø±Ø¯ØŒ Ùˆ Ù…ÛŒ خروشد منم کاوه دادخواه. شهر به هم Ù…ÛŒ ریزد.
ÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ† Ú©Ù‡ صدای خلق ستمدیده را Ù…ÛŒ شنود از مادر جدا شده Ùˆ به جبهه جنگ با Ø¶ØØ§Ú© Ù…ÛŒ شتابد، Ùˆ کاوهء آهنگر را سپهسالار لشگر خود Ù…ÛŒ کند. جنگ مغلوبه Ùˆ Ø¶ØØ§Ú© سرنگون Ù…ÛŒ شود. ÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ† Ù…ÛŒ خواهد با آخرین ضربه گرز، Ø¶ØØ§Ú© را از پای درآورد، اما سروشی اهورایی به ÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ† Ù…ÛŒ گوید قصاص از آن خداست. پس، ÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ† Ø¶ØØ§Ú© را از کوه آویزان Ù…ÛŒ کند، آنچنانکه نه پایش بر زمین بود Ùˆ نه دستش بر کوه.
دلیل پیروزی ÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ† بر Ø¶ØØ§Ú©ØŒ خواست اهورایی است، چرا Ú©Ù‡ ØÙ…اسه کاوه در «Ø´Ø§Ù‡»Ù†Ø§Ù…Ù‡ آمده است.
سروشی بدان آمده از بهشت / که تا بازگوید بد و خوب و زشت
اما واقعیت در Ù…ØØªÙˆØ§ÛŒ پیام کاوه است. اعتراض کاوه به کارکرد Ø¶ØØ§Ú© Ùˆ استراتژی اهریمن، آن پیام مشترکی است Ú©Ù‡ ساکنین شهر را به گرد خود جمع Ù…ÛŒ کند. هرچند آن دویست جوانی Ú©Ù‡ به کوه گریخته اند، خود از همان ستمی رنج Ù…ÛŒ برند Ú©Ù‡ کاوه Ùˆ ÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ†ØŒ اما مردم شهر گرد آنها جمع نمی شوند، چرا Ú©Ù‡ پیام کاوه از جنس دیگریست. کاوه به دنبال تاج Ùˆ تخت نیست. کاوه به دنبال دادخواهی است، Ùˆ نه انتقام Ùˆ ØªØµØ§ØØ¨ قدرت. مردم Ù…ÛŒ توانند به سخن کاوه Ø§ØØ³Ø§Ø³ نزدیکی کنند.
یکی بی زبان مرد آهنگرم / ز شاه آتش آید همی بر سرم
پس از پیروزی بر Ø¶ØØ§Ú©ØŒ ØµÙØØ§Øª شاهنامه را ورق Ù…ÛŒ زنیم اما دیگر از کاوه خبری نیست. ØÙ…اسه کاوه های آهنگر با پیروزی ÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ† های منتخب اهورامزدا به پایان Ù…ÛŒ رسد. کسی نمی داند بر سر او Ú†Ù‡ Ù…ÛŒ آید. آیا به دکه آهنگری خود باز Ù…ÛŒ گردد، یا بعنوان سپهسالار، خود بخشی از دربار Ùˆ دستگاه ÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ† Ù…ÛŒ شود. دیگر از کاوه داستانی Ú¯ÙØªÙ‡ نمی شود. گویی کاوه تنها یک نقش داشته، شوراندن خلق، آماده سازی صØÙ†Ù‡ØŒ Ø³Ù„ØØ´ÙˆØ±ÛŒ در میدان، Ùˆ دیگر هیچ. از او Ùقط نامی بجا Ù…ÛŒ ماند.
اما، در دل هر ایرانی، یک کاوه زنده است. کسی نام ارمیل Ùˆ گرمایل Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø·Ù„Ø¨ را بخاطر نمی سپارد، اما Ø¯Ø±ÙØ´ کاویانی همیشه در دلها Ø¨Ø±Ø§ÙØ±Ø§Ø´ØªÙ‡ Ù…ÛŒ ماند.
ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ وقتی به مرگ ÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ† اشاره Ù…ÛŒ کند، به ØµØ§ØØ¨Ø§Ù† تخت Ùˆ تاج Ùˆ قدرت، پیام Ù…ÛŒ دهد:
Ø¨Ø±ÙØª Ùˆ جهان دیگری را سپرد / بجز ØØ³Ø±Øª از دهر چیزی نبرد
جهانا چه بد مهر و بد گوهری / که خود پرورانی و خود بشکری
علی ناظر
28 اسÙند 1391